موضوع: "دلتنگی هایم"

من و حسرت زیارت امام رضا(ع)

اوایل زندگی دو نفره مان بود که با اسرار خواهر و همسرش راهی مشهد امام رضا شدیم سفر خیلی خوبی بود مخصوصا که همسرم دومین سفر مشهدش در طول دوران زندگی اش بود. 

فکر نمی کردم که همسرم بتواند با شوهر خواهرم رابطه صمیمی داشته باشد چون هنوز شناخت کافی از هم دیگر نداشتند و کمی هم خجالتی بودند یکی از دلایل مخالفت قبل سفرش هم همین بود. ولی به محض هم سفر شدن ساعت به ساعت با هم اخت می شدند تا جایی که اصلا یادشان رفته بود همسرانشان هم با آنان همسفر هستند، زیارت های مردانه را ترجیح می داند به همراهی با ما.

  سفر خیلی خوبی بود از زمزمه ی دعای عرفه در سرمای آذر ماه آن سال تا قدم زدن در برف های تازه باریده شده روی صحن های زیبای امام رضا. 

و تمام این ها شد آخرین خاطرات من از امام رضا و مشهدش 

و اکنون در آستانه سال هفتم است که من دیگر بوی خوش حرم به مشامم نرسیده است و تنها من مانده ام و کبوتر دلم که ساعت 8 شب همراه با صلوات خاصه امام رضا راهی مشهد می شود و اشکی از سر آه و ناله سر می دهد و بر می گردد. 

خیلی با خودم فکر می کنم چرا دیگر توفیق زیارت نداشته ام فکرم به جایی قد نمی دهد .

دل خوشم به این زیارت های مجازی و زیارت دل

السلام علیک یا ضامن آهو

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا 

دلهایی که اربعین نشده کربلایی شدند

دیروز ظهر سریع از حوزه زدم بیرون
باید زود خودم را به خانه می رساندم
الان است که فرزندم به خانه برسد و پشت در بماند.
وقتی داخل کوچه رسیدم خدارو شکر کردم به موقعه رسیدم.
ساق پاهایم از بس تند تند راه رفته بودم به شدت درد می کرد.
از شدت قدمهایم کاستم
به پشت در رسیدم کلید را از لابه لای وسایل داخل کیفم پیدا کردم.
داخل حیاط شدم.
صدایی مرا به خود جلب کرد.
صدا از درون اتاق به گوش می رسد.
ولی کسی در خانه نیست!!!!!!!!!
نزدیک در که می شوم صدا واضح تر به گوش می رسد.
صدا نالان و خسته است
بغضی در صدایش است…..
در را باز می کنم
صدا کاملا واضح واضح است
با صدایی همراه با اشک از همه می خواهد برایش دعا کنن… که امسال بتواند در سفر اربعین شرکت کند و زیارت اربعین را بین الحرمین قرائت کند.
ناخود آگاه اشکم سرازیر شد
اصلا درد پاهایم از یادم رفت
دیگر متوجه صدای بوق راننده سرویس نبودم
با صدایی پر از آه و اشک گفتم: انشاالله اربعین هر دو کنار هم در بین الحرمین هم صدا زیارت نامه می خوانیم.


این روزها رادیو اربعین است که در خانه ما دلبری می کند و دل مار ا کربلایی می کند.

نفس تنگ

وقتی نباشی نفسم میگیرد

وقتی نباشی نمی دانم جواب پسرت را چه بدهم

وقتی نباشی دل تنگی امانم را می برد

وقتی نباشی حتی گنجشک های روی درخت توی حیاط هم نمی خوانند

همسفرم !

منتظرتم تا زود برگردی