ببار برف ببار
نزدیک ساعت 3 صبح بود که محمدم به عشق دیدن برف های باریده شده روی حیاط از خواب بیدار شده بود، سریع خودشو به حیاط رسوند.
موقع برگشت در پذیرایی یکم محکم بست.
همسرم بهش گفت بابا هنوز برف میاد؟ گفت: نه زمین خشک خشکه
همینطور که سرش زیر پتو می کرد غر غر کنان گفت اندازه یه آدم برفیم برف نیامد.
پ ن : خداجون میشه اندازه یه آدم برفی بزرگ تو شهرمان برف بیاد
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط خدیجه گلشادی در 1396/11/09 ساعت 09:03:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1396/11/12 @ 04:51:06 ب.ظ
... [عضو]
عشق یعنی امید ، یعنی طراوت باران ، یعنی سفیدی برف ، یعنی ساز زندگی و لبریز از خوشی و عشق یعنی راز زیستن ! زندگی تون سرشار از عشق
خدا کنه شهرمون لباس سفید بپوشه :))
1396/11/15 @ 01:16:51 ب.ظ
ان شاء الله
پسر من که خیلی ناراحت نیامدن برفه